جدول جو
جدول جو

معنی ابن طحان - جستجوی لغت در جدول جو

ابن طحان
(اِ نُ طَحْ حا)
ابوالاصبغ عبدالعزیز بن علی. از مشاهیر ادباء و قرّاء اندلس. مولد به سال 498 ه. ق. در اشبیلیه. وی به مصر و شام و عراق سفر کرده و سالها درشهرهای مزبور به افادت مشغول بوده است و بعد از 559 به حلب درگذشته است. او را اشعاری لطیف و رقیق است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ سَ)
باران. (مهذب الاسماء). ابن السحاب. مطر
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ دَهَْ ها)
نام طبیبی بزرگ و مترجم و ناقل از کتب هند. او از اطبای بیمارستان برامکه بوده است. (لکلرک). ظاهراً مراد ابن دهن است که ابن الندیم ترجمه او را در الفهرست آورده است. رجوع به ابن دهن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ حَیْ یا)
ابومروان بن خلف قرطبی. مورخ (377-469 ه. ق.). از تألیفات بسیار او تنها کتاب المقتبس فی تاریخ الاندلس برجایست و نسخی از آن در پاریس و نیز اصطنبول و مجریط (مادرید) موجود باشد
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ حِبْ با)
محمد بن احمد بستی. وفات 354 ه. ق. در سن 80 سالگی. تولد او به سیستان بوده و پس از مسافرتهای بسیار قاضی سمرقند شد، و سپس بتهمت زندقه معزول گشت و علت آنکه گفته بود نبوت چیزی جز علم و عمل نیست. و کتب چندی در حدیث از او در دست است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَیْ یا)
ناکس. خسیس. فرومایه از مردم
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بُ)
ابوالحسن مختار بن حسن بن عبدون بن سعدون بن بطلان. طبیب مسیحی بغدادی در قرن پنجم هجری. سال ولادت او معلوم نیست. ابن بطلان سفری به حلب واز آنجا بانطاکیه و مصر کرده و در فسطاط مصر با علی بن رضوان طبیب بمناظره پرداخته. و در سال 446 ه. ق. سالی که وبا در قسطنطنیه بود به آنجا رفته است. مهمترین کتب او تقویم الصحه است که به زبان لاتینی و آلمانی منتشر گردیده. ابوالفرج صاحب کتاب مختصر تاریخ الدول، گوید که در سال 444 از اتعاب سفرها فرسوده گردید و در صومعۀ انطاکیه منزوی شد و بدانجا درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
ابن الندیم صاحب الفهرست گوید مردی مصری کتاب اجناس الرقیق و الکلام علیه را در صد ورقه به نام او نوشته است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ طَ)
ابوالحسن علی بن حسن. از استادان غناء و موسیقی، و او را از ادب نیز بضاعتی بوده است و از اوست: کتاب النوادر و الاخبار. کتاب اخبارالمغنین الطنبوریین. کتاب انساب الحمام. کتاب ما ورد فی تفضیل الطیر الهادی. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ضَحْ حا)
ابوعلی حسین بن ضحاک، شاعرمعروف به خلیع. اصلاً ایرانی از مردم خراسان. او مزّاح بوده و بخلوت خلفا راه داشته و از سال 198 ه. ق. بخدمت امین پیوسته و تا زمان مستعین میزیسته است:
گربنده جریر است و صریع است و خلیع
در راه ثنا گفتن او گردد لنگ.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مَ / مِ)
موفق الدین ابونصر اسعد بن ابی الفاتح الیاس بن جرجیس. پدر او طبیبی نصرانی بود که برای کسب مقدمات طب به یونان شد وپس از آن به بغداد تکمیل صناعت خود کرد و در دمشق اقامت جست و تا پایان عمر شغل طبابت ورزید. ابن مطران به دمشق بزاد و نزد مهذب الدین بن النقاش دانش طب آموخت و سپس بخدمت سلطان صلاح الدین ایوبی پیوست و از عطایای سلطان مالی وافر اندوخت و با جاه و جلالی عظیم همه عمر بزیست و در سال 587 یا 585 ه. ق. هم به دمشق درگذشت. موفق الدین نخست دین ترسائی داشت. در آخر مسلمانی گزید و ظاهراً او را در بیمارستان نوری منصبی بود، چه در شرح بزل بیماری مستسقی (که ابن حمدان جرائحی بدین بیمارستان انجام کرد) می آید که ابن مطران مواظب قرعات نبض بیمار بود. ابن مطران در طب شاگردان بسیار داشت از جمله موفق الدین عبدالعزیز و ابن دخوار. و او را دو برادر بود که نیز شغل طبابت داشتند. ابن مطران را شوق و عشقی بسیار بکتاب می بود و کتب خانه ای بزرگ داشت و سه تن پیوسته برای او نسخت کتاب می کردند. وی را تألیف بسیار است، از جمله، کتابی در ادویۀ مفرده و کتابی به نام المقالهالنجمیه در حفظ الصحه. و کتابی موسوم به بستان الاطباء مشتمل بر نوادر خوانده ها و دیده های او
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ کَنْ نا)
محمد بن عیسی بن محمود بن کنان. مورخ و ادیب دمشقی، در نیمۀ اول مائۀ دوازدهم هجری. او راست: الحوادث الیومیه فی تاریخ احدعشرو الف و مئه شامل تاریخی که از 1111 ه. ق. شروع وبسنۀ 1134 ختم میشود. الاکتفا فی ذکر مصطلح الملوک و الخلفا. مختصر حیوهالحیوان للدمیری. کتاب البیان والصراحه فی تلخیص کتاب الملاحه و کتاب الملاحه ریاض الدین غزی عامری راست. کتاب حدائق الیاسمین فی ذکر قوانین الخلفا و السلاطین. المواکب الاسلامیه فی الممالک و المحاسن الشامیه. تاریخ معاهدالعلم فی دمشق. الالمام فی ما یتعلق بالحیوان من الاحکام. وفات وی 1153 بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ هََ یْ یا)
فرومایه و ناکس از مردم. خسیس از ناس. بی سروپا. بی پدرومادر
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ وَزْ زا)
ابوالقاسم ابراهیم بن عثمان قیروانی. فقیه و ادیب لغوی. او را با ثعلب و مبرد برابر میشمردند و گفته اند چند کتاب لغت چون کتاب العین خلیل بن احمدو اصلاح المنطق و غیر آن را از حفظ داشت. و او را تألیفات بسیار است. وفات او به سال 346 هجری قمری بود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
جنسی از خرما. (مهذب الاسماء). نوعی از رطب بغایت نیکو
لغت نامه دهخدا